-
دزدی فرهنگی!!!
جمعه 13 تیر 1399 19:10
اواخر اردیبهشت دوس جونی لینک یه جشنواره رو برام فرستاد و گویا هدف اون انجمن حمایت از کارهای پژوهشی و پایان نامه های مقاطع مختلف تحصیلی دانشجوهاست...همون روز وارد لینکش شدم و ثبت نام اولیه رو که شامل آدرس ایمیل،دانشگاه محل تحصیل،عنوان پایان نامه و از این قبل اطلاعات بود رو پر کردم اما هیچ فایلی ارسال نکردم....با خودم...
-
بازار تره بار
پنجشنبه 12 تیر 1399 13:07
بعد از مدت ها دیروز غروب با خواهری به بازار تره بار رفتیم...اونم با ماسک و دستکش و رعایت نکات بهداشتی... این میون،آقایون فروشنده تره بار که یکی دو نفر هم نیستن اغلب بدون ماسکن و در حال داد و هوار کشیدن برای تبلیغ اجناسشون...این که دلیل این همه داد کشیدن رو نمیتونم درک کنم به کنار، آخه تو این وضعیت کرونایی این روزا خدا...
-
تصمیمات جدید
سهشنبه 10 تیر 1399 14:49
چند وقت پیش دوست جان بهم سرم موش رو معرفی کرده بود ولی فرصت خرید رو مخصوصا تو اوضاع کرونایی که خیلی کم بیرون میرم،پیش نیومده بود...دیشب آخر شب یه باره یادم افتاد و خوشبختانه دیدم سایتی که قبلا ازشون خرید داشتم این محصول رو جز آف شده هاش قرار داده...امروز صبح سرم رو به اضافه کرم مرطوب کننده ام که رو به اتمامه خرید...
-
رفع کدورت
جمعه 6 تیر 1399 14:38
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیمم رو میگیرم و به دوست جونی پیام میدم...همه چیز رو بهش میگم این که ازش دلخورم...اونم بهم توضیح میده که اصلا قضیه اون طوری که من برداشت کردم نیس و دلیلی نداره که بخواد جواب پیام های من رو نده... به جزییات این جریان کاری ندارم ولی،خیلی خوشحالم که انتخاب درستی کردم ...قضیه رو بهش گفتم و...
-
سواد خریدنی!!!
پنجشنبه 5 تیر 1399 13:38
یه کانال با عنوان دکترای تخصصی رشته تحصیلیم داخل تلگرام هس و من ماه هاس که عضو اون کانالم...چند روز اخیر مضمون پیام های که داخل اون کانال رد و بدل میشه به پیدا کردن فردی که بتونه سر جلسه آنلاین اونا رو همراهی کنه و با وعده یه قیمت توافقی بین طرفین ختم میشه ...چیزی جز افسوس برای این دسته از افراد ندارم،معلوم نیس داریم...
-
حال درون
یکشنبه 1 تیر 1399 17:51
چقدر گاهی وقتا رعایت تعادل بین منطق و احساس سخته...احساس درونی میتونه در حد یه بچه لجباز و غرغروشه که واسه رسیدن به خواسته هاش جیغ میزنه،داد میزنه،پا زمین میکوبه تا فقط و فقط حرف خودش رو به کرسی بشونه... چند روزه اوضاع احوال درونیم این مدلیه، چنین مواقعی کنترل کردنش سخت میشه....آرومش میکنم ولی با کوچکترین تلنگری...
-
پرم از حس دلتنگی
شنبه 31 خرداد 1399 12:33
دوس جونی پیام میده دانشگام ، کاری داری برات انجام بدم؟...رو سیستم خودم انی دسک نصب میکنه و من بهش وصل میشم...لحظه ای که صفحه دسک تاپ سیستم جلوم باز میشه یه حس غریبانه ای بهم دست میده...پر میشم از حس دلتنگی...دلم برای تک تک دقایق خوشمون تو دانشگاه تنگ میشه،بیرون رفتنامون،با هم بودنامون... اون روزا که دانشگاه بودم و چند...
-
آرزوی دیروز
پنجشنبه 29 خرداد 1399 14:04
دیروز غروب وقتی در حال جستجوی اتود گم شدم بودم،همین طور که کشو کمد قدیمیم رو میگشتم،چشمم به پاک کن و نوک مداد نوکی ای خورد که الان چندین سال این گوشه از کشو جا خوش کردن... روزی که کنکور کارشناسی دادم مداد و وسایلی که باهاش در جلسه شرکت کرده بودم رو اینجا گذاشتم...با خودم عهد کردم نتیجه اگه دلخواهم بود با همین مداد...
-
عصبانیت ممنوع!!!
چهارشنبه 28 خرداد 1399 21:19
چقدر آرامش خوبه و لذت بخش ،هم خود فرد حس خوبی میگیره و هم در کمال آرامش کاراش رو به خوبی پیش میبره... برعکس اون عصبانیت،همراهی باهاش مثل سنگ انداختن جلو پاهاته،کارات رو کش دار میکنه و به نتیجه دلخواه هم نخواهی رسید... دیروز بعد از یکی دو بار جابه جایی و پهن و جمع کردن بساط کارم،کلافه میشم... خواستم یدفعه بند و بساطم...
-
دلیتینگ
پنجشنبه 22 خرداد 1399 23:57
لیست مخاطبین گوشیم رو پایین و بالا میکنم...میون شماره های ذخیره شده چندین نفر رو پیدا میکنم که هر چی به ذهنم فشار میارم نه تصویری ازشون تو گوشه ذهنم میشینه و نه حتی یادم میاد این افراد رو کجا دیدم و آشنایمون بر چه اساسی بوده...لازم به ذکر تعداد این عده کم هم نیستن ... چیزی که ذهنم رو مشغول کرده اینه که حتما این عده یه...
-
فولدر قدیمی
دوشنبه 19 خرداد 1399 12:37
یه فولدر قدیمی روی سیستم پیدا میکنم پر از آهنگ هایی هست که قدمتشون به 4-3سال پیش برمیگرده... play all میزنم...ـآهنگ اولی رو هنوز شروع به خوندن نکرده رد میکنم و در ادامه دومی،سومی و .... باورم نمیشه یه زمانی چنین چیزایی گوش میکردم در حالی که الان از سبک موزیک و صدای خوانندش هیچ خوشم نمیاد... خیلی جالبه برام،با خودم فکر...
-
از سری حرص خوردن های پایان نامه ای
یکشنبه 18 خرداد 1399 19:48
چقدر حرص بخورم آخه ...افتادم تو یه سیکل یا من حس پایان نامه نوشتن ندارم و سیستم در دسترسه یا من میخوام اتصالم قطعه صبح ایمیل دکتر به دستم رسید و گویا چند روزی یکی از دانشجوهای قدیمی دکتر هم از سیستم استفاده میکنه... سیستم رو روشن میکنم تا کارم رو شروع کنم ولی با تغییر رمز انی دسک روبرو میشم بعد از کلی پرس و جو کردن...
-
عصرنوشت
شنبه 17 خرداد 1399 20:44
سیستم 4-3 روزیه قطع شده بود...تا امروز عصر چک کردم و دیدم وصله لحظه ای که لاگین کردم شوک بدی بهم وارد شد،یه حس ناامنی...دسکتاپ خالی خالی بود و ظاهر سیستم به کل عوض شده بود...از دوست هم آزمایشگاهیم میپرسم اونم بی خبره یعنی نفر سومی داره از سیستم استفاده میکنه حالا خوبه اطلاعاتی روی دسک تاپ نداشتم...به دکتر ایمیل میزنم...
-
استوری واتساپ
شنبه 17 خرداد 1399 15:42
همین الان تو استوری های واتساپ دوستان میرسیم به این متن، انرژی خواران اطراف مان را بشناسیم و از آن ها فاصله بگیریم ... . . چه متن به جایی ، انگار در وصف حال این لحظه من بود، چه حس خوبی بهم داد
-
نعمت سلامتی
شنبه 17 خرداد 1399 15:27
هفته گذشته روزای چندان خوشایندی رو سپری نکردم،دردی که از پهلوی سمت راستم شروع شد و نصف شب من و روانه بیمارستان کرد...جایی که تا مجبور نمیشدم تو این اوضاع اون سمتا آفتابی نمیشدم...بخشای خوبش هم فقط به،راهی کردنم زیر قرآن توسط عمه جان و خواهر جانی که هول شده و با دمپایی پلاستیکی اومده بود ختم میشه... دردی که تا سه روز...
-
از شعور و معرفت تا شخصیت
شنبه 17 خرداد 1399 15:09
چند روز پیش دختر دایی مان زنگ میزنه و گویا در شرکت های خصوصی آرایشی بهداشتی قصد شروع به کار رو داره...چند تا سوال رو از لیستی میپرسه و قرار میشه مشاورشون برای راهنمایی بهم زنگ بزنه... تا همین یه ساعت پیش،دوباره تماس میگیره و گوشی رو به فرد دیگه ای میده...اول فکر کردم همون مشاور هست که منتظر بودم، نگو این دختر خاله...
-
دلنوشته
جمعه 9 خرداد 1399 15:25
انگار شدی جزیی از وجود من، درست میون افکار و رویاهامی، پررنگترین خواسته درونی من، چه وقت کار و بار،چه وقت خواب و خیال، گاهی وقتا (مثل الان) دست وبالم جز فکر کردن بهت پی هیچ کار دیگه ای نمیره، کاش ازت سهم بیشتری از رویا و تصورات داشته باشم، کاش میشد این رویا رو نفس کشید، کاش میشد یه گوشه میون این افکار شیرین بمونم و...
-
این چند روز...
جمعه 9 خرداد 1399 14:29
پریروز تقریبا کل روز تو آشپزخونه و در حال پختن کیک بودم ولی ارزشش رو داشت اصلا کیک تولدی که با سبک و سلیقه خودت و با همراهی دست هات باشه یه چیز دیگس هر چند نتوسته باشی خامه اش رو چنان صاف و مرتب کرده باشی ...با تزیین روش یه کیک گوگولی مگولی شد که همه عاشقش شدن شب هم یه دورهمی خانوادگی داشتیم که برادرزاده جان با ذوق...
-
تولدم مبارک
چهارشنبه 7 خرداد 1399 01:26
سلام هفت خرداد عزیز، دیدار دوبارمون به خیر و نیکی، گویا من و تو از یه نقطه مشترک آغاز شدیم، این که چندمین باره تجدید دیدار میکنیم رو بی خیال، بیا این بار هم دیگه رو محکم و مهربونانه بغل کنیم، "من" عزیزم تولدت مبارک بهت قول میدم تمام سعیم رو کنم تا تو رو به آرزوهات و عاقبت بخیری برسونم
-
دخترک تالشی
سهشنبه 6 خرداد 1399 22:22
میدونی چرا برای جاری شدن صیغه عقد،اذن تو رو خواستن؟ واسه این که پناهگاهش باشی،حامی زندگیش،خیرخواهش،نه این که نابودگر جسم و روحش باشی...البته اگه بشه امثال تو رو اصلا انسان نامید... اصلا به چه حقی حکم میبری؟ اصلا به چه جرمی؟...میگی خطاکرده، هیچ میدونی اصلا اگه این حرفت بر فرض هم درست باشه عامل اصلی خطاش توئی...توئی که...
-
برادرزاده پر از عشق من
سهشنبه 6 خرداد 1399 14:51
خواهری پلاک زنجیرش رو که سال هاس استفاده میکنه رو برای تنوع با پلاک نیم ستش تعویض میکنه تا چند وقتی هم این یکی رو به گردن داشته باشه و بلااستفاده نمونه... دیشب زنگ میزنم و با برادرزاده جان میحرفم...بهونه ای میاره و گوشی رو زودقطع میکنه تعجب آوره برام آخه همیشه در چنین مواقعی باید به زور راضیش کنم خداحافظی کنه... یکم...
-
در تدارک تولد
سهشنبه 6 خرداد 1399 02:13
بشور و بساب فک کنم حالا حالاها شده پایه ثابت زندگیمونا،حداقل که از نظر روحی تا مدت ها درگیر این مریضی خواهیم بود... نزدیکای غروب با خواهری بیرون رفتیم...مدل لباسی رو از پیج اینستایی دیده بود،میگه بخر برای تولدت خوبه ها، سایزش کوچیکه و بهم نمیخوره یکی دیگه رو انتخاب میکنیم و میخریم...مصیبت بارترین قسمتش هم بخش پرو لباس...
-
آدمای پر از انرژی منفی
جمعه 2 خرداد 1399 23:33
چرا بعضیا زبونشون نیش داره، چرا نمیتونن دو کلوم حرف درست و منطقی بزنن، چرا بعضیا از خودشون فقط انرژی منفی به محیط اطرافشون میفرستن، چرا بعضیا فک میکنن طرز تفکر پوسیدشون درسترینه، چرا بعضیا تا این قدر وقیحانه رفتار میکنن، چرا بعضیا این قدر اعتماد به نفس کاذب دارن که فک میکنن بهترینن، چرا بعضیا این قدر راحت دل...
-
ای که دستت میرسد کاری بکن...
جمعه 2 خرداد 1399 02:57
پریشب یکی از هم کلاسیام که استاد راهنماش متفاوته از من،بهم پیام میده و بعد از این که میپرسه کی برمیگردی دانشگاه؟...میگه اگه اجازه بدی با دکتر صحبت کنم و این مدت که نیستی از سیستمت استفاده کنم...کارم لنگ افتاده و سیستم خودم یاری نمیکنه... بهش میگم،دکتر اجازه بده از نظر من ایرادی نداره از وصل شدنم به سیستم لابراتور3-2...
-
همیشه جای شکرش هست
پنجشنبه 1 خرداد 1399 15:37
یه چیزی میشه دیگه غصه هاتو بس کن یه چیزی میشه دیگه حالتو عوض کن یه چیزی میشه دیگه به این روی سکه چشامونو ببندیم یه روزی میرسه که به این روزا میخندیم یه چیزی میشه دیگه . . همیشه جای شکرش هست همه چیمون از این که هست میتونست بدترم باشه پ.ن: انگار امروز با ریتم این ملودی از خواب بیدار شدم، خرداد جان،ماه قشنگم،آمدی جانم به...
-
سحرتایم
دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 04:51
ماه رمضون شب و روزمون رو برعکس کرده،این مدت تا سحر بیدارم و بعد از سحری میخوابم... امشب سردرد داشتم نزدیکای ساعت 2 خوابیدم...مثل همیشه با خواهری جرزنی کردیم که اون یکی سحری رو آماده کنه ...برمیگرده میگه من فردا کلاس دارم تو میتونی بخوابی پس تو سحری رو آماده کن هنوز یه ساعت نگذشته بیدار میشم...از ترس این که از سحری جا...
-
ضمیر ناخودآگاه!!!
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 23:32
دیروز عصر تو اینستا چرخ میزدم تا به آموزش رولت رسیدم...هوس کردم پاشدم و مشغول درست کردنش شدم...تجربه جدید و تازه ای بود....مزه اش خوب بود ولی یکم تایم توی فر بودنش زیاد شد و نونش خیلی ترد نشد بخاطر همین وقت برش زدن تیکه تیکه شد و ظاهرش نه چندان دلچسب از آب دراومد دیشب قبل از سحر دل درد داشتم بخاطر همین عذر روزه گرفتن...
-
رویای گیسوکمند من
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 11:58
تازه داشت موهام جون تازه میگرفت ، با کمک داروهای تقویتی به چشم میدیدم که پرپشت تر شدن ریزشش که حالت عادی گرفته بود و داشتم کیف میکردم، تا این که کرونا اومد،با تموم شدن داروها دوباره ریزش پیدا کرده با دیدن موهام روی بالشتم کلی حرص میخورم... این که کی دوباره با این اوضاع میتونم برم دکتر خدا داند، خواستم یه مدت واسه...
-
به رنگ روزمرگی
جمعه 26 اردیبهشت 1399 18:50
چشام رو باز میکنم،یه نگاه به گوشیم میندازم،ساعت 17 رو نشون میده هنوز گیج و منگم باورم نمیشه چیزی حدود 12 ساعت خوابیدم هر چی فکر میکنم شاید این وسطا بیدار شدم و دوباره خوابیدم ولی ذهنم خالیه خالیه...پامیشم نماز به تعویق افتاده ظهر و عصرم رو میخونم و بعد دوش میگیرم.... دیشب دومین شب قدر بود با خواهری جوشن کبیر رو آنلاین...
-
یا نور النور
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 02:54
شب قدره،نوزدهم ماه رمضان امسال هم از راه رسید...میون کارای پایان نامه ام انگار خیالم راحت بشو نیس چادر نماز رو سر میکنم و سرچ میکنم "دعای جوشن کبیر آنلاین"، ای روشنی نور ای روشنی ده نور ای خالق نور و روشنی ای تدبیر کننده نور ای اندازه گیر نور ای روشنی هر نور ای روشنی پیش از هر نور و ای روشنی پس از هر نور ای...