-
کُرسی و ماجراهاش
دوشنبه 3 آذر 1399 19:30
زندگی دانشجویی در کنار سختی هایی که با خودش برام به همراه داشته پر از خاطرات و تجربه های جدید هم بوده.بین محل تحصیل و زادگاهم حدود هزار کیلومتر فاصله هست.روزای اول تفاوت بین فرهنگ ها و گویش ها خیلی بیشتر به چشمم میومد ولی حالا بعد از دو سال همه چیز برام عادی تر شده... هفته اول بود و ترم اولمون به تازگی شروع شده بود یه...
-
شب بارونی
شنبه 1 آذر 1399 00:58
یادمه بچه که بودم،پارکی سر کوچمون بود که یه دره مانند بزرگی بین دو طرفش بود.هر وقت بارون میگرفت منتظر میشدیم تا شدت بارون کمشه،دسته دسته میرفتیم و اون دره خشکی که حالا مملو از آب بود رو تماشا کنیم.شاید منشا این ذوق به اون روزا و حس و حال خوبش برمیگرده... یا نه،از شوق پوشیدن چکمه صورتی رنگی که روزای بارونی میپوشیدم و...
-
سکوت مطلق
جمعه 30 آبان 1399 12:40
از کنار خوابگاه پسرا رد میشم همین محدود دانشجوهای پسر هم ساک به دستن و در حال ترک خوابگاه...میرسم دانشکده اسمم رو روی دفتر نگهبانی مینویسم و بالا میام امروز آخرین روزه و دوباره دو هفته ای دانشگاه میره تو فاز دورکاری،هیچ کس نمیدونه بعد از این وقفه تعیین شده دوباره همین جمع اندک دور هم جمع میشیم یا مثل قبل عید کل ترم رو...
-
آخرین نفس های آبان
پنجشنبه 29 آبان 1399 12:10
بعد از چندین بار برنامه چیدن و کنسل کردن،صبح جمعه بعد از صبحانه عزممون رو جزم میکنیم و راهی میشیم...هوا ابریه،نمناک و نیمه مه آلود...با دوست جونی اسنپ میگیریم به نزدیکای جاده مقصد که میرسیم،میبینم پلیس راه رو بسته و اجازه عبور و مرور رو نمیده هر چند وسط ازدحام ماشینا راه رو برای یه سریا باز میکنه...برمیگردیم و از یه...
-
روزمره نوشت...
چهارشنبه 21 آبان 1399 22:40
کتاب "آبنبات هل دار"، از قفسه کتابخونه روبروم چند روزه توجه ام رو به خودش جلب کرده.صبح از لا به لای کتابا جداش میکنم و کنار دستم جایگذاریش میکنم.یه سر مقاله میخونم و اون وسط مسطا چند صفحه ای هم کتاب ولی خب از شما چه پنهون "آبنیات هل دار" همون طور که از اسمش هم مشخصه خوندنش شیرینتر و جذابتره . دیروز...
-
فرصت نو...
دوشنبه 19 آبان 1399 23:26
این روزا خیلی به این مورد فکر میکنم..."خدا قبل از من این روزا رو دیده بود"...الان بیشتر از همیشه مطمئنم که اینجا و این شهر برای من بهترین گزینه بوده...چیزی که من تا وقتی تو این شرایط قرار نمیگرفتم متوجه اش نمیشدم،نه روزی که داشتم انتخاب رشته اینترنتی انجام میدادم و نه حتی روزی که سنجش قبولیم رو اعلام...
-
حال و هوای این روزا
دوشنبه 24 شهریور 1399 13:50
دارم میرم که لباسای شسته شده رو،روی طناب پهن کنم...تا در حیاط رو باز میکنم یه قاصدک میاد و روی پاهام میشینه...بوی خوب رب گوجه همسایه شدیدا به مشام میرسه.یادش بخیر بچه که بودیم این موقع سال همه مراسم رب پزون رو به جا میاوردن.بوی خوب رب همسایه یه دنیا خاطره شیرین رو برام تداعی میکنه. الان یه هفته هس به شهر دانشگاهی...
-
بهانه های شیرین
شنبه 15 شهریور 1399 13:32
خبر رو شنیده که دارم میرم،داره تمام سعیش رو میکنه از رفتن منصرفم کنه، یه بار تولد برادرزاده ته تغاری رو بهونه میکنه.این که اگه نباشم جای خالیم حس میشه، یه بار کرونا رو،و این که خطرناکه و معلوم نیس محیط دانشگاه تمیز باشه یا نه، این که میشه آنلاین مثل مدرسه خودش کارام رو دنبال کنم. حالا هم که نوبت به کیک رسیده،میگه...
-
بینایی سنجی
جمعه 14 شهریور 1399 22:24
همون هفته قبل که واسه بینایی سنجی رفتم از نحوه معاینه کردنش حدس زدم شماره ای که بهم اعلام کرده نمیتونه دقیق باشه...بعد از تعطیلات پیش بینایی سنجی همیشگی رفتم هر جفت چشام ضعیف تر شده بود.دلیلش کاملا مشخصه 3 سال و نیم پیش چشمام ضعیف شد ولی به عینک عادت نکردم و ازش استفاده ای جز وقتایی که پشت سیستمم نکردم.حالا باید سعی...
-
سفر باید کرد...
شنبه 8 شهریور 1399 13:19
این جمع و جور کردنای قبل از سفر همون قدر که وقت گیره به همون اندازه هم لذت بخشه چند روزه درگیر آماده سفر شدنم تا حدودی خریدام تموم شده .پارچه مانتویی که خریدم رو قرار شد عمه جان زحمت دوختش رو بکشه.دفترچه بیمه ام هم رو به اتمامه و نیاز به تمدید داره.فریم عینکم چند وقته شکسته گفتم بهتره قبل از تعویضش یه سر بینایی سنجی...
-
آزمون آنلاین
سهشنبه 4 شهریور 1399 15:25
کمتر از یه ساعت دیگه آزمون تستی آنلاین دارم.لینک رو از طریق ایمیل برام فرستادن و در حال شمارش معکوسه و بعد از اون دکمه آزمون فعال میشه.از طریق لینک های آگهی درخواست همکاری برای چندجایی که کارآموز میخواستن فرستادم.راستش الان مسئله پول برام مهم نیست چیزی که الان مد نظرمه کسب تجربه و آگاهی بیشتره.میدونم کار و شرایط کاری...
-
کلاس مجازی
چهارشنبه 22 مرداد 1399 02:14
آخر هفته قبل از طریق یکی از پیج های اینستایی متوجه شدم قراره یه دوره آموزش مجازی برگزار کنه.حدود 7 مدل کیک رو با هزینه 70 تومن آموزش میدن و به مدت یکسال هم در گروهشون میتونی عضو باشی و سوالی داشته باشی جواب میدن.در ضمن این هزینه رو به عنوان عید غدیر خم در نظر گرفته بودن.از اونجایی که مدت هاست منتظر چنین فرصتی بودم پول...
-
احترام بیش از حد
سهشنبه 21 مرداد 1399 01:50
از صفحه چتم با همون فردی که سیستم رو نابود کرده اسکرین میگیرم و برای هم آزمایشگاهیم میفرستم...بهم میگه آخه تو چرا این قدر ازش تشکر کردی در حالی که اون حتی یه بار هم بابت کار اشتباهش عذرخواهی نکرده...میگه طوری حرف زدی انگار داره بهت لطف میکنه این طوری هیچ وقت متوجه نمیشه که وظیفه اش چی بوده... با حرفاش انگار بهم تلنگر...
-
سیستم داغون شده!!!
جمعه 17 مرداد 1399 20:56
هر آدمی ممکنه اشتباه کنه،ولی این وسط چیزی که مهمه اینه آدم مسئولیت این اشتباه رو بپذیره،و متاسفانه چقدر انگشت شمارن این چنین افراد وظیفه دان... پ.ن:بهش مشکلات و کمبودهای سیستمی که خراب کرده رو میگم اما به جای این که برای درست کردنش اقدام کنه به دیگری واگذارش میکنه
-
شال
چهارشنبه 15 مرداد 1399 01:23
روز تولدم به عنوان هدیه برام شال خریده...شال رو داخل کیسه فریزر گذاشته و بهم تاکید میکنه حتما اول بشور بعد بپوشش،کلا از وقتی کرونا شیوع پیدا کرده یه پا مامور بهداشت شده... از اونجایی که این ویروس دست و پامون رو بسته و در قرنطینه به سر میبرم...نه از مهمانی خبری هس نه از پاساژگردی و کلیه رفت و آمدای سابق...راستش رو...
-
سیستم به فنا رفته!!!
سهشنبه 14 مرداد 1399 12:31
گوشیم زنگ میخوره،یه شماره ناشناسه،خودش رو معرفی میکنه یکی از بچه های سال پایینی هس. میگه:داشتم فلان برنامه رو نصب میکردم که یدفعه ویندوز سیستم پرید.... خب،مگه درستش این نبود اول اجازه بگیری و بعد از سیستم بقیه استفاده کنی...حالا که زدی سیستم رو پوکوندی زنگ میزنی؟ و این یعنی تا اطلاع ثانوی سیستم بیمار تشریف داره و منی...
-
دیروز نوشت...
یکشنبه 12 مرداد 1399 13:58
دیروز صبح از طریق یه کانال تلگرام آگهی نیاز به نیروی جدید برای همکاری رو دیدم.از اونجایی که تخصص مورد نظر با رشته تحصیلی ام تطابق داشت لینکش رو برای دو تا دوستام که دفاع کردند میفرستم...شاید به کارشون بیاد و من این وسط گره گشایی باشم...بماند که چقدر هر دو استقبال کردند و ازم تشکر کردند و چه حس خوبی به خودم منتقل شد....
-
"جهان با من برقص"...
شنبه 11 مرداد 1399 11:03
یادم نمیاد آخرین باری که فیلم سینمایی دیدم کی بوده اونم از نوع محصول ایرانیش تا دیشب فیلم "جهان با من برقص" رو با خواهری نگاه کردیم.تبغلیش رو اینستا دیده بودم به جز چند صحنه که از نظرم جذابیت نداشت بقیه فیلم خوب بود و میشه گفت از پس هر سکانسیش یه دنیا حرف میشد برداشت کرد.یه سری نکات آموزنده داشت که به خوبی...
-
"تخیل"
دوشنبه 6 مرداد 1399 22:19
همین طور که تو اینستا در حال چرخ زدن بودم چشمم به یه کلیپی خورد...موضوع صحبت هاش در مورد "تخیل" بود این که، اگه بر فرض این گوشی الان دست منه در واقع از تخیل یه نفر سرچشمه گرفته یا هر چیز دیگه ای که دنیای دور و برمون رو تشکیل داده ... به نظرم این که طرز تفکر و تخیل به ما جهت میده قبول البته باور و تخیلی که با...
-
خواب عجیب
دوشنبه 6 مرداد 1399 17:47
امروز لنگ ظهر از خواب بیدار میشم تصمیم دارم ظهر رو نخوابم و بعد از ناهار بشینم سر کارام...ظهر وقت ناهار با خواهری بحثم میشه از دستش دلخور میشم هم از اون که الکی با حرفاش من و متهم کرد و هم از سکوت مامان...حالم به قدر کافی گرفته میشه حس و حال کار کردن رو که ندارم هیچ حتی نمازی که وضوشم گرفتم به جا نمیارم...به رختخوابی...
-
دقیقه های آروم
یکشنبه 5 مرداد 1399 22:49
مقاله ام رو پرینت میگیرم،منگنه میزنم میزارم کنار لپ تاپ بعد بدو بدو میرم میشینم پای سریال زن...هوس کته گوجه کردم بعد از سریال دست به کار میشم،بعد از گذروندن بخش ناخوشایند پیاز خورد کردن قابلمه رو روی اجاق گاز میذارم همین طور که پیازها در حال سرخ شدنن سیب زمینی ها رو نگینی میکنم و رو سر پیازها میریزم...گوجه ها رو رنده...
-
توفیق اجباری
یکشنبه 5 مرداد 1399 16:10
حدود ده روز پیش یه ایمیل به دکتر میزنم و یه سری سوال در مورد پیاده سازی ام ازش میپرسم...هنوز که هنوزه بعد از این مدت جوابی ازش نگرفتم.با شناختی که این مدت از دکتر دستم اومده اگه در تایم کوتاهی جواب رو ازشون گرفتی که هیچی در غیر این صورت جوابی نمیدن...سوالم رو دو بار فرستادم تا ابهامی در رسیدن پیامم به دستشون باقی...
-
پاییز
سهشنبه 31 تیر 1399 01:19
ساعت 1 نیمه شبه همین طور که مامان موهام رو میبافه،بابا سجاده نمازش رو پهن میکنه و در جواب سوال مامان که الان چه وقت نماز خوندنه میگه به جای بابای مرحومش نماز قضا میخونه... دلم یدفعه یه جوری شد هوای پاییز کردم دلم پاییز میخواد یه عالمه برگ های رنگی رنگی قشنگ که فرش خیابونا بشن...ملودی خش خش برگا زیر پای عابرای...
-
کوتاه نوشت شبانه
یکشنبه 29 تیر 1399 02:19
+امروز(البته بهتره دیگه بگم،دیروز)به یه نتیجه جدیدی رسیدم، بعضی آدما فقط از دور قشنگن. +دومین کتاب رو با عنوان "کریسمس در پاروگ" تموم کردم...داستان در مورد یه کریسمس هست که پرده از رازی دیرینه برمیداره.
-
اولین کتاب زبان اصلی
یکشنبه 22 تیر 1399 14:09
دیروز با هم دانشگاهیم در مورد نحوه زبان خوانی صحبت کردم...واسه درک مطلب بهم کتاب داستان خوندن رو پیشنهاد کرد دیروز عصر کمد کتابا رو گشتم و 15 تا کتاب داستان پیدا کردم(کتابا بیشترن باید بگردم و بقیه رو سر وقت پیدا کنم )...امروز از آسونترینشون شروع کردم....کتابی با عنوان "مزرعه تینکرها"،کتاب در مورد بخشی از...
-
کیفیت زندگی
شنبه 21 تیر 1399 12:56
چند وقته بدجور به کیفیت زندگیم فکر میکنم،خیلی دوس دارم وقتم رو درست مدیریت کنم و حداکثر استفاده رو از لحظه هام ببرم.به چند سال بعد فک میکنم با خودم میگم نکنه اون وقت حسرت این روزا رو بخورم . این روزا که بخاطر شرایط جامعه نمیشه خیلی از کارهای قبلی رو انجام داد دوس دارم از این فرصت به نحو احسنت استفاده کنم هم چیز جدید...
-
کار مجازی!!!
پنجشنبه 19 تیر 1399 18:58
پریشب آخر شبی هم اتاقی اسبقم بهم پیام میده و یه کار مجازی رو پیشنهاد میکنه،قوانین و مقرارت کار مورد نظر رو هم میفرسته،تو ظاهر اولیه شبیه به ویترین مغازه های لوکس تو بالا شهر میمونه،همون قدر "جـذاب" و "دلـربـا"...قوانینش چیزهای ساده ای هست مثل: - هر ساعت از روز مطابق میلت میتونی کار رو انجام بدی....
-
انتظار
سهشنبه 17 تیر 1399 22:27
از قدیم الایام همیشه میگفتن انتظار خیلی سخته ها، این قدیمیا عجب حرفای قشنگی میزدن امروز صبح از خواب که بیدار شدم یاد بسته پستیم میفتم کد رهگیری رو از سایت میگیرم و در سامانه مرسوله پستی به جست و جوی موقعیتش میپردازم،میبینم که بعله!!!همین امروز اول صبحی رسیده شهرمون،تا اینجاش که همه چیز خوب بود اما،از خود صبح در انتظار...
-
احراز هویت
دوشنبه 16 تیر 1399 21:17
زیاده حرفی نیس،فقط یه تشکر ویژه از احراز هویت سجام آنلاین که با بساط خنده ای که برامون فراهم کرد یه عصر دلنشین تابستونی رو برامون رقم زد اپلیکیشن سیگنال رو نصب میکنم و واسه یکایک اعضای خونه کار احراز هویت رو انجام میدم...به بخش احراز هویت با خواندن متنی که تصادفی انتخاب میشه میرسیم و چه خنده های از ته دلی که واسه هر...
-
پارادوکس
دوشنبه 16 تیر 1399 13:07
سیستم چند روزه اون طور که باید همراهی نمیکنه،بهش پیام میدم شاید مشکل حلشه، میگه:ترم بعدم غیرحضوریه و شاید دفاع هم غیرحضوریشه، دیگه باید با دانشگاه خداحافظی کنیا،تموم شد. میدونم که این کل کل کردناش با من جز عادت همیشگیشه ولی این بار فرق داشت،این دفعه حرفاش به جای خنده روی لبام تبدیل به بغضی تو گلوم شد پر شدم از حس ترس...