جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

به وقت آخر بهمن


کلمات توی ذهنم در کنار هم میشینن و تبدیل میشن به جمله.جمله ها پشت سر هم میان و چندین سطر و پاراگراف رو تشکیل میدن.توی ذهنم پر از حرفه ولی این قدر این روزا با پایان نامه مشغولم که فرصتی برای نوشتن پیدا نمیکنم.این سکون و یکجانشینی چند ماهه حسابی روحم رو خسته کرده دلم یه تغییر و تحول و یه تفریح حسابی میخواد.

تا قبل از کرونا تجربه چندانی در خرید اینترنتی نداشتم اما این روزا تا خریدهای سوپری رو هم اینترنتی انجام میدم.دیجی کالا پرکاربردترینشونه،یه تنه داره جای پاساژگردی و خیابون گردیای سابق رو برام پر میکنه.گاهی وسط کارام یه سر به سایتشون میزنم بی هدف میون اجناسشون میگردم خلاصه که حکم تماشای اجناس پشت ویترین مغازه ها و داخل پاساژا رو تا حدودی برام پر کرده. اما این کجا و آن کجا...

هوای بهمن ماه امسال هیچ شباهتی به زمستون نداشت.کوچه و خیابونا  چند وقته عجیب حال و هوای عید رو گرفته.اسفند در حال رسیدنه دلم حال و هوای اسفند بدون کرونا رو میخواد همون قدر پر از شور و شوق.با خواهر جان اکثر عصرها پیاده سمت بساط عید میرفتیم و با وسواس زیاد لابه لای اجناسشون شمع و تزینات دیگه رو میخریدیم.پارسال که بخاطر شرایط کرونا اصلا خبری ازشون نبود و شهرداری اجازه بساط چینی رو بهشون نداده بود.امروز عصر خواهر جان بهم پیام میده و میگه بیرونه و گویا بساط عید توی خیابونا برپا شده.