دیروز غروب وقتی در حال جستجوی اتود گم شدم بودم،همین طور که کشو کمد قدیمیم رو میگشتم،چشمم به پاک کن و نوک مداد نوکی ای خورد که الان چندین سال این گوشه از کشو جا خوش کردن...
روزی که کنکور کارشناسی دادم مداد و وسایلی که باهاش در جلسه شرکت کرده بودم رو اینجا گذاشتم...با خودم عهد کردم نتیجه اگه دلخواهم بود با همین مداد کنکور ارشد میدم...
همین طور هم شد و من از همون مداد سرجلسه کنکور ارشد استفاده کردم...و الان امروز در حال آماده کردن پایان نامه این دوره ام هستم
با یادآوری این خاطره اولین چیزی که به ذهنم رسید،
آرزوی دیروزی بود که حالا داشته امروزمه،
یعنی میرسه روزی که آرزوی این لحظه ام بشه جزیی از دارایی و داشته هام
انشالله
ولی همه چی داره زود میگذره ، انگار فیلم زندگیمون داره با سرعتی بیشتر از آنچه که فکر میکنیم داره میگذره !
چه جمله به جایی،زمان چیزی که جلوی رفتنش رو نمیتونیم بگیریم