جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

نعمت سلامتی


هفته گذشته روزای چندان خوشایندی رو سپری نکردم،دردی که از پهلوی سمت راستم شروع شد و نصف شب من و روانه بیمارستان کرد...جایی که تا مجبور نمیشدم تو این اوضاع اون سمتا آفتابی نمیشدم...بخشای خوبش هم فقط به،راهی کردنم زیر قرآن توسط عمه جان و خواهر جانی که هول شده و با دمپایی پلاستیکی اومده بود ختم میشه...

دردی که تا سه روز از سمت راستم تا زیر دلم پیچید و من یه بار دیگه راهی دکتر کرد...

هر چند شب اول دکتر بخش حتی زحمت معاینه کردن هم به خودش نداد و همین جور جهت رفع تکلیف چندتایی مسکن نوشت حتی خواهری بهش گفت برای مطمئن شدن برام آزمایش بنویسه که اونم متوجه شدیم اصلا اورژانسی ننوشته و بخش آزمایشگاه هم گفتن که این تایم انجام نمیدن...اما سری دوم دکتر برام سونو اورژانسی نوشت و همون روز انجام دادم 

خداروشکر جواب رو گرفتیم و مشکل خاصی نبود...اینا رو اینجا نوشتم تا بگم خدایا شکرت بابت نعمت سلامتی بی منتی که بهمون بخشیدی و  متاسفانه تا چنین روزایی رو نبینیم قدرش رو درست نمیدونیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد