هفته گذشته روزای چندان خوشایندی رو سپری نکردم،دردی که از پهلوی سمت راستم شروع شد و نصف شب من و روانه بیمارستان کرد...جایی که تا مجبور نمیشدم تو این اوضاع اون سمتا آفتابی نمیشدم...بخشای خوبش هم فقط به،راهی کردنم زیر قرآن توسط عمه جان و خواهر جانی که هول شده و با دمپایی پلاستیکی اومده بود
ختم میشه...
دردی که تا سه روز از سمت راستم تا زیر دلم پیچید و من یه بار دیگه راهی دکتر کرد...
هر چند شب اول دکتر بخش حتی زحمت معاینه کردن هم به خودش نداد و همین جور جهت رفع تکلیف چندتایی مسکن نوشت حتی خواهری بهش گفت برای مطمئن شدن برام آزمایش بنویسه که اونم متوجه شدیم اصلا اورژانسی ننوشته و بخش آزمایشگاه هم گفتن که این تایم انجام نمیدن...اما سری دوم دکتر برام سونو اورژانسی نوشت و همون روز انجام دادم
خداروشکر جواب رو گرفتیم و مشکل خاصی نبود...اینا رو اینجا نوشتم تا بگم خدایا شکرت بابت نعمت سلامتی بی منتی که بهمون بخشیدی و متاسفانه تا چنین روزایی رو نبینیم قدرش رو درست نمیدونیم