جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

دعای جوشن


چند آیه رو عمو و چند آیه رو بابا میخوند.تقریبا اکثر فامیل حداقل از سمت پدری جمع میشدیم. یه ظرف  آب وسط....یه نفر مسئول... یه تسبیح درونش که با هر الغوث الغوثی میچرخید...

سهم ما بچه ها به الغوث الغوثی که،میون تمام تذکراتی که بهمون داده میشد تا ساکت بشینیم و به دعا گوش کنیم...در کنار پچ و پچ هامون با بغل دستی...همراه با تمام بازیگوشی های کودکانه،از ته وجود و با صدای بلند سر میدادیم ختم میشد.

سالها گذشته دیگه نه عمو توان خوندن جوشن رو داره نه بابا و نه دورهمی بدین منظور  برگزار میشه...

از شما چه پنهون،

دلم همون حال و هوا رو خواست...


زبان آلمانی


چند وقت پیش تو اینستاگرام با یه پیج آشنا شدم که هدفشون آموزش روش های صحیح برای یادگیری زبانه.حالا یکی دو هفته ای میشه استوری آموزش زبان آلمانی میزارن البته نه به صورت تخصصی .هر چند روز یه بار یه استوری کوتاه آموزش میزارن و بعد استوری ها رو توی پیجشون هایلات میکنن.من به آموزش هاشون علاقمند شدم و حالا هر روز با این انگیزه میرم اینستاگرام که آموزش جدید ببینم....چقدر یادگیری چیزهای جدید حال آدم رو خوب میکنن حالا هر چقدر میخواد این یادگیری کوچیک و ساده باشه

پ.ن:خدایا بهم کمک کن بتونم تاثیر مثبتی توی جهان اطرافم داشته باشم.هر چقدر کم،هر چند ناچیز...

پ.ن1:  هنوز منم  و پایان نامه ای که حدود 90 درصد راه رو رفتم.گاهی روزا  از دستش کلافه میشم و گاهی پر از امیدم.