-
برداشت های متفاوت
دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 01:30
در حال صحبت با هم کلاسی دوره فعلی تحصلیمم که از قضا دوست های صمیمی و نزدیکی بهم هستیم و برام از دوستای خوب این دوره زندگیمه، برمیگرده و میگه اولین دفعه که دیدمت هیچ ازت خوشم نیومد ازت اسمت و پرسیدم و تو با فامیل خودت رو بهم معرفی کردی، در جوابش میگم : اتفاقا منم در نگاه اول ازت خوشم نیومد با خودم گفتم از این دختراس که...
-
دوگانگی شخصیت
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 22:18
فک کنم دچار دوگانگی شخصیت شدم جدیدا ، آخه کی جز من پیدا میشه هم از یه خواننده خوشش نیاد هم مدام آهنگ هاش رو گوش کنه شروع به کارای پایان نامه که میکنم آلبوم اعجاز گوگوش رو هم پلی میکنم هر بار هم با اعتراض خواهری مواجه میشم فقط میگم باور کن منم ازگوگوش خوشم نمیاد البته ناگفته نمونه من حتی خواننده هایی که صداشون رو...
-
تاثیر کلمات
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 11:44
بالاخره با کمک این دوست هم آزمایشگاهیمان موفق شدم به سیستم لابراتور وصلشم...این یعنی از این به بعد مانعی برای انجام کارام ندارم دیشب اول کار سراغ دیتاستم میرم برای انتقال دادنش به سیستم لابراتور...کپی میکنم اما سرعت انتقال به شدت پایینه...نزدیک به چهار ساعت میگذره نت خونمون یه لحظه قطع و وصل میشه و کپی کردنم کنسل میشه...
-
قضاوت بی جا ممنوع!!!
سهشنبه 16 اردیبهشت 1399 21:19
دیروز که جوابی از دکتر من باب ایمیلم دریافت نکردم...در حالی که کلی از دستش کفری و کلافه بودم...به هر چیزی فکر میکردم جز این که شاید اصلا هنوز ایمیلم رو ندیده باشه... اشتباه ما همیشه اینه،یک طرفه به قضیه نگاه میکنیم و تا طرف بیاد از خودش دفاع کنه ما قضاوت و مجازاتش کردیم. امروز که ایمیل دکتر بدستم رسید فهمیدم که دیروز...
-
دکتر و ایمیل
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 17:45
نزدیک به 24 ساعت از ایمیلم به دکتر گذشته...این دفعه دومه که جوابی ازش نمیگیرم...چیز زیادی ازش نخواستم فقط میخوام به سیستم لابراتور وصلشم تا بتونم کارای پیاده سازی رو شروع کنم...دلیل جواب ندادنش رو نمیفهمم و کلافه ام از دستش ...اگه قراره استاد راهنما این مورد هم نتونه حل کنه پس باید به کی بگم؟ از اون طرف روزا دارن...
-
دستامو محکم تر بگیر...
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 03:21
هر سال ماه رمضونا یه حس و حال دیگه ای برام داشت...یه حس آرامش بخش غیرقابل وصف...حس سبک بالی دم افطار و وقت نماز...نمازام رو یه جور خالصانه تر ادا میکردم... صدای اذون یه شور و هیجانی درونم به وجود می اورد... اما امسال، پر شدم از حس خنثی، نماز میخونم...روزه میگیرم اما اون حس و حال خوب همیشگی بهم دست پیدا نمیکنه...انگار...
-
مزایا و معایب قرنطینه!!!
جمعه 12 اردیبهشت 1399 22:28
این چند روز اخیر مدام در حال سرچ زدن،دنبال کردن پیج های آموزشی اینستا و ویدئوهای آپارات بودم...ملت این روزا در تب و تاب شیرینی پزی ان منم از این قاعده مستثنی نبودم...از مراسمات دونات پزون گرفته تا بامیه و پنکیک و از همه اینا دلبرتر و گوگولی تر کیک تولد برادرزاده جان که دیروز درستیدم...خودم که از نتیجه کار خیلی لذت...
-
خواب
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 21:19
گاهی وقتا توی خواب وقایعی رو میبینی و لمس می کنی، که تو دنیای واقعی مدت هاست منتظر چنین لحظه ای، کاش میشد از این رویاهای شیرین بیدار نشد، کاش میشد رویاها رو زندگی کرد
-
بابا
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 16:08
از مدرسه که با هم برمیگشتیم...مسابقه دادنامون شروع میشد،مسابقه این که کی سریعتر میتونه به خونه برسه؟ مسابقه دو یا راه رفتن هایی که بیشتر شبیه به دوییدن بود، یادمه با تمام توان میدوییم اما بازم اغلب اوقات عقب میموندم ازش... منتظر تعطیلی اداره میشدم تا برگرده خونه،میدوییم سمت درب حیاط تا مبادا کسی زودتر از من در رو براش...
-
گنجشک کوچولو
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 13:11
تو حیاط خونه داداش اینا تله چسبی برای به تله انداختن موش گذاشته بودن...تا این که دیشب متوجه گیر افتادن گنجشک کوچولویی از ناحیه گردنش به چسب شدیم ...گنجشک بیچاره برای آزادیش تقلا میزد...یه سرچی زدم و راه حل آزاد شدنش رو خوشبختانه پیدا کردم؛ چند قطره روغن را در جایی که بدن حیوان به تله چسبیده است بریزید و به آرامی ماساژ...
-
مدیریت زمان
یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 14:51
دیشب تصمیم گرفتم،مدت زمانی رو که به فضای مجازی اختصاص میدم محدودتر کنم... طول روز مدام کارم شدم رفتن از تلگرام و واتساپ به اینستاگرام و برعکس... حین کارای اصلیم همش ذهنم به سمت این فضاهای مجازی پرش داره... صبح اولین کاری که کردم پیج اینستاگرامم رو لاگ اوت زدم، تصمیم دارم فقط آخر شبا ازش استفاده کنم و روزام رو به کارای...
-
وسوسه
یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 00:27
دقت کردین همیشه وقتایی که فرصت کافی برای انجام کاری رو نداری موقعیت اون کار که دست بر قضا مدت هاست منتظرشی فراهم میشه حالا اگه تو این شرایط نبودی عمرا این فرصته پیش میومد... همیشه فصل امتحانا دوست و فامیل و آشنا یادشون میفته جشن و مهمانی بگیرن...تو رو عروسی دعوت میکنن...تلویزیون برنامه های جذابش رو درست فصل امتحانا...
-
ماه رمضون و بستنی خورون
شنبه 6 اردیبهشت 1399 15:30
اول راهنمایی بودم...یادمه اون روز شیفت عصر بودم...بعد از مدرسه کلاس زبان داشتم... من و دختر عمه هم سن و هم مدرسه ای بودیم...بعد مدرسه هم،با هم کلاس زبان میرفتیم...اون روز یکم زود رسیدیم و به پیشنهاد دختر عمه با هم به بستنی فروشی رفتیم...جز ما مشتری دیگه ای اونجا نبود...سفارش رو دادیم...یه گوشه رو که ویو بهتری داشت...
-
راهکاری مراقبتی مو
شنبه 6 اردیبهشت 1399 02:08
از قدیم الایام تو گوشمون میخوندن جای شونه کردن مو تو خونه نیس ... جز عادات شخصیمه همیشه بعد از بیدار شدن از خواب، اول موهام رو شونه میکنم...انگار بدون شونه زدن خیلی ژولیده پولیده ام و یه حس خیلی بدی بهم میده ... خب دیگه،طبق گفته اول برای پیشگیری از ریزش موهام روی فرش و قالی...شونه رو دست میگیرم و همین طور که تو حیاط...
-
به یاد روزمرگی های سابق
جمعه 5 اردیبهشت 1399 22:56
اوایل منتظر بودم ساعت 2 ظهر بشه تا اخبار حوالی کرونا رو پیگیری کنم...آمار رسمی رو بررسی کنم...اخبار ببینم...حتی منی که اصلا اخبار گوش نمیکردم عادتم شده بود وقت اخبار پای تلویزیون آماده باشم...پیام های مربوطه رو به دقت میخوندم و سعی میکردم هشدارها و پیشگیری ها رو به ذهنم بسپارم... اما حالا از شنیدن اسمش هم حالم بهم...
-
پارازیت!!!
جمعه 5 اردیبهشت 1399 12:59
سیستم روشنه...موزیک رو پلی کردم فقط میدونم داره میخونه ولی این که کی هر تراکش تموم میشه و اصلا چی میخونه نه...ذهنم شلوغ پلوغه...دو ساعته به زور یکی دو خط به پایان نامم اضافه کردم... دیروز از سرکنجکاوی دنبال پیجش تو اینستا گشتم...خیلی زود از طریق آشناهای مشترک و اسم و فامیلش پیداش میکنم...اولین دفعه هس که میبینمش اونم...
-
سیری در گذشته
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 14:43
پارت اول: همین طور که درحال سرچ زدن و پیدا کردن مقاله ام،یه سر به گالری لپ تاپم میزنم... تو خاطرات و عکس های قدیمی غرق میشم...تا به عکس خودم و مامان روز جشن فارغ التحصیلی کارشناسی میرسم...تو عکس سکه ای که مامان به عنوان هدیه بهم داد، تو دستشه...پا میشم میرم سراغ مامان و به شوخی میگم: +دفاع کنم برام بازم سکه میاری؟ -با...
-
ادیتینگ
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 14:30
از دیشب تا حالا واسه یه سری مسائل بی ارزش عصبی و بدخلقم...وقتی توی ذهنم برای کاری برنامه ریزی میکنم و تو اون برهه از زمان انجام نمیشه عصبی میشم...میدونم این رفتارم اصلا درست نیس باید کلی واسه تغییر خودم در این زمینه وقت بزارم... کاش اصلا میشد این جور وقت ها،زمان رو متوقف میکردیم...یکم از مسئله پیش اومده دورتر می...
-
پایان اولین ماه سال
یکشنبه 31 فروردین 1399 16:44
به همین زودی اولین ماه امسالم رو به اتمامه...هوای فروردین امسال بدجوری دلبری میکنه یادم نمیاد سال های قبل هم یه همچین هوای بهاری قشنگی داشتیم؟یا چون امسال ازش محرومیم چنین به نظر میرسه... این چند روز اخیر با بارون های لطیف بهاری کلی ازم دل برد . چند روز پیش داخل کانال دانشگاه پیامی مبنی بر این که مهلت دفاع به جای...
-
درس کرونا
یکشنبه 31 فروردین 1399 11:10
همین طور که رو تخت دراز کشیده بودم...هم اتاقیم در مورد یه ویروس ناشناخته توی چین باهام حرف میزد،میگفت یه کلیپی با این مضمون توی فضای مجازی دیده...ترسیده بود و میگفت نکنه یه روز اینجا هم بیاد... منی که اون لحظه تمام فکر و ذهنم حول و حوش کارای دانشگاه بود...رو بهش فقط گفتم :چین آخه چه ربطی به ما داره... . . الان که بیش...
-
دنیای مدرنیزه
پنجشنبه 28 فروردین 1399 15:03
چند روز پیش یکی از همکلاسیای دبیرستان تو واتساپ بهم پیام داد و گفت مثل این که به تازگی واسه کار تو یه بانک مشغول شده و تا آخر شب باید یه افتتاح حساب انجام بده ... لینک همراه بانک رو برام میفرسته،شروع میکنم از همین داخل خونه به افتتاح حساب...عکسی با گوشیم از کارت ملی و امضام میگیرم و در نهایت ویدئو کوتاهی که متن رو به...
-
"صدا"
پنجشنبه 28 فروردین 1399 03:02
این نوشته نظر یه روانشناس هس که الان تو یه سایت دیدم، تن صدای هر نفر نماینده شخصیت واقعی درون او است و البته اولین تصور ذهنی مخاطب از شما بر اساس تن صدا شکل می گیرد . . . دیروز روز جهانی صدا بود،این که چقدر بین صدا و شخصیت آدما ارتباط هست نمیدونم...اما تجربه شیرینی با این مضمون دارم هنوزم که هنوزه تن صداش رو دوس دارم...
-
به سبک نوین!!!
چهارشنبه 27 فروردین 1399 13:36
چند وقتیه یه زن میانسال به همراه یه پسر بچه 4-3 ساله رو پله های جلوی افق کوروش میشینن...هر مشتری که برای خرید وارد فروشگاه میشه زن هم به سمتش میره و ازش میخواد که یه سری موادغذایی هم برای اون بخره،حتی با وجود کیسه های خریدی که از نفرات قبل گرفته ...دیروز همین که با خواهری رسیدیم،جلو اومد و ازمون مربا میخواست...بدون...
-
بازگشت به درس و مشق
دوشنبه 25 فروردین 1399 23:41
خب دیگه تازه داشتم موتورم رو روشن میکردم که بشینم سر کارای پایان نامه که کرونا اومد و همه برنامه هام بهم ریخت...دلخوش بودم به این طرح حذف ترم که خبرش تو کانالا پیچیده بود و برای دانشجوها به خواست خودشون قرار بود انجام بشه ،تا این که امروز بدین منظور به تحصیلات تکمیلی دانشگاه زنگ زدم ولی بهم گفتن دانشگاه تصویب کرده این...
-
تردید!!!
یکشنبه 24 فروردین 1399 19:55
این مدت خیلی به این مسئله فکر کردم...گاهی تصمیم قطعی میگیرم گاه دچار تردیدم...نمیدونم تصمیم درست چیه و این کلافه کننده هس برام...کاش یه راهی بود تا تصمیم درست رو نشونم میداد...نمیدونم طرز فکرم درسته یا اشتباه میکنم... صدای اذون میاد،خدایا میشه خودت هوام رو داشته باشی میدونم اگه بخوای میتونی هر کاری رو به بهترین شکل...
-
جور دیگر بار دید...
یکشنبه 24 فروردین 1399 18:28
بیش تر از 1 ماه بود که شهر تو سکوت مطلق بود همه مغازه ها و کسبه ها دم عیدی به اجبار بخاطر این ویروس ناشناس خونه نشین شده بودند.تو این مدت چند باری برای خرید ماحتیاج بیرون رفته بودم و شاهد شهری بودم که به قولی پرنده هم توش پر نمیزد... دیروز وقتی بازم به منظور خرید بیرون رفتم و چشمم به مغازه هایی که تازه اجازه باز کردن...
-
جمعه قرنطینه ای...
شنبه 23 فروردین 1399 15:52
جمعه هست و روزهای قرنطینه ای...با خواهری واسه تهیه ملزومات پیتزا بیرون میزنیم...همین طور که تو شهر در حال دور دوریم،(باشد که کمی حال و هوایمان عوض شود)...چندتایی مغازه ابزارهای ماشین بازن...خواهری برای قیمت گرفتن روکش صندلی پیاده میشه... همین طور که تو حال و هوای خودمم و سعی میکنم از این محدود تفریحات برای تغییر روحیه...