جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

سلامی نو...

تقریبا 7 ماهی هست که شروع کردم به ساختن زندگی جدید...یه زندگی نیمه مستقل تقریبا مستقل...

حدود 1 ماهی از دفاعم گذشته بود که خیلی اتفاقی شرایط کاری برام پیش اومد.منم از فرصت استفاده کردم و بعد از گذروندن فرآیند مصاحبه،کیف به دست راهی شهر جدید شدم...یه زمستون سخت و طاقت فرسا رو پشت سر گذاشتم.سخت ترین قسمتش پیدا کردن خونه بود که خداروشکر توی واپسین هفته قبل از سال نو این یکی هم اوکی شد و قرارداد رو بستیم.

در حال حاضر طول هفته رو با کارهای شرکت مشغولم.محیط کارم رو دوس دارم و از این که دارم چیزهای جدید یاد میگیرم خوشحالم...با همه این وجود شرایط حال حاضر ایده آل من نیست هنوز کلی چیزهای جدید باید یاد بگیرم،ذهنم هنوز دنبال یادگیری بیشتر و آموخته های بیشتره که امیدوارم با تلاش بهشون دست پیدا کنم.

پ.ن:تعطیلات رو اومدم خونمون.این قدر دلنشینه که نمیدونم چطور از زمانم استفاده کنم که نهایت بهره رو برده باشم.

پ.ن1:دلم برای نوشتن تنگ شده بود،پس از نو سلام