چند وقتی میشد دستور کاپ کیک رو از اینستا دیده بودم ولی به دلیل نداشتن پودر کاکائو اقدام به پختش نکرده بودم.دیروز عصر عمه جان تماس میگیرن و گویا یه لیست خرید دارن.سریع آماده و راهی میشم.هوا از تب و تاب گرمای تابستونی گذشته و حالا میشه پیاده روی رفت.یکی یکی لیست خریدا رو توی ذهنم تیک میزنم...تا برمیگردم تاب نمیارم و دست به کار میشم مواد کاپ کیک رو درست میکنم.و در نهایت راهی فر میکنم.گویا کاپ کیکا نیاز به قالب دارن و چون تعداد قالبام محدوده در عوض مواد رو داخل قالب کیک میریزم و منتظر نتیجه میمونم.بافتش که خوب بود عطرش نیز همچنین.
صبح به ظهر رسیده رو با صدای داد و بیداد مامان که چه خبرته این قدر میخوابی شروع میکنم.بعد از خوردن قسمتی از کیک های پخته شده دست به کار میشم و برای ناهار مامان رو در پخت میگو پلو همراهی میکنم.در همین حین دخترعمو تماس میگیره و گویا دانشجویی بهش رجوع کرده و دنبال مدرس خصوصی هست.درخواستشون رو اوکی میدم.
بعد از ناهار لابه لای جزوات و کتاب های کارشناسی دنبال جزوه مربوطه میگردم.کتابی رو پیدا میکنم و شروع به بررسی و آمادگی مقدماتی میکنم.کلاس برگزار میشه و من و پرت میکنه به چند سال پیش که خودم این واحد رو داشتم.زمان زود میگذره زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکنیم.