جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

پاییز


ساعت 1 نیمه شبه همین طور که مامان موهام رو میبافه،بابا سجاده نمازش رو پهن میکنه و در جواب سوال مامان که الان چه وقت نماز خوندنه میگه به جای بابای مرحومش نماز قضا میخونه...

دلم یدفعه یه جوری شد هوای پاییز کردم دلم پاییز میخواد یه عالمه برگ های رنگی رنگی قشنگ که فرش خیابونا بشن...ملودی خش خش برگا زیر پای عابرای پیاده...نم نم بارون...آفتاب کم جون...دلم پاییز میخواد....دلم پاییز میخواد،

عجیبه برام من که آدم پاییز دوستی نبودم همیشه بخاطر روزهای کوتاهش  به دل گیر بودن متهمش کردم،پس این حس این وسط چی میگه اونم این موقع سال که هنوز به چله تابستون نرسیدیم.


کوتاه نوشت شبانه


+امروز(البته بهتره دیگه بگم،دیروز)به یه نتیجه جدیدی رسیدم،

بعضی آدما فقط از دور قشنگن.


+دومین کتاب رو با عنوان "کریسمس در پاروگ" تموم کردم...داستان در مورد یه کریسمس هست که پرده از رازی دیرینه برمیداره.

اولین کتاب زبان اصلی


دیروز با هم دانشگاهیم در مورد نحوه زبان خوانی صحبت کردم...واسه درک مطلب بهم کتاب داستان خوندن رو پیشنهاد کرد دیروز عصر کمد کتابا رو گشتم و 15 تا کتاب داستان پیدا کردم(کتابا بیشترن باید بگردم و بقیه رو سر وقت پیدا کنم )...امروز از آسونترینشون شروع کردم....کتابی با عنوان "مزرعه تینکرها"،کتاب در مورد بخشی از زندگی آقای تینکر به همراه دخترش جنی هست که به تازگی از انگلیس به آمریکا مهاجرت کردند از سختی هایی که برای کار متحمل میشن تا وقتی که در پی یک پاداش صاحب زمین های مزرعه ای میشن و نام اونجا رو "مزرعه تینکرها" میزارن...این سبک زبان خوندن رو دوس دارم و برام جذابه

در کنارش میخوام کمی گرامر بخونم ولی نه تا اون حد که خسته کننده باشه و از اون مهمتر یه کتاب خوب هم برای لیسنینگ بهم معرفی شده که دوس دارم همزمان از اونم استفاده کنم.


پ.ن1:دیروز دوباره به دکتر ایمیل زدم ولی همچنان جوابی نگرفتم

پ.ن2:دیروز در حالی که دنبال کتاب داستانا بودم تو کمد کلی نوستالژی پیدا کردم از کارت واکسناسیون زمان طفولیت تا نقاشی ها و کتاب های پیش دبستانی که همه رو مامان برام نگه داشته...این میون دفتر خاطراتمم پیدا کردم،اون روزا باب بود دفترمون رو به هم کلاسیا و معلما میدادیم تا چند سطری به یاد بود برامون بنویسن،هر چند بعد از این همه سال خیلیاشون رو حتی تو ذهنمم نمیتونم مجسم کنم...یه عالمه کارت پستال هم یافتم از طرف دوستای قدیمی،

راستی چی شد  که به این روزا رسیدیم،

 جای خالی کارت پستال ها الان با چی پر میشن؟


کیفیت زندگی

 

چند وقته بدجور به کیفیت زندگیم فکر میکنم،خیلی دوس دارم وقتم رو درست مدیریت کنم و حداکثر استفاده رو از لحظه هام ببرم.به چند سال بعد فک میکنم با خودم میگم نکنه اون وقت حسرت این روزا رو بخورم.این روزا که بخاطر شرایط جامعه نمیشه خیلی از کارهای قبلی رو انجام داد دوس دارم از این فرصت به نحو احسنت استفاده کنم هم چیز جدید یاد بگیرم و هم وقتم رو پر کنم.یک جا موندن و بیهوده زندگی کردن به شدت کلافه ام میکنه.دیشب با دوست تلگرامیم حرف میزدم بهش گفتم دوس دارم شروع کنم خودخوان زبان بخونم یه کتاب برای گرامر بهم معرفی کرد.امروز صبح از نت دانلودش کردم ولی نمیدونم چطور شروع کنم به خوندن که درست و اصولی باشه.به دوست جون پیام دادم ازش آیدی یکی از بچه های دانشگاه رو خواستم میدونم تسلطش به زبان خوبه قبلا کمی در این مورد تو دانشگاه حرف زدیم باید بهش پیام بدم  و ازش مشاوره بگیرم.به شدت مشتاقم شروع به خوندن کنم.

 

پ.ن:دکتر هنوز جواب ایمیلم رو نداده،سیستم مشکل داره و کارای پایان نامه همین طور مونده فک کنم مجددا باید بهش ایمیل بزنم.

تصمیم جدید:یه تصمیم جدید گرفتم،حواسم بیشتر به مامان باشه و روزی حداقل یه کار هم شده کمکش انجام بدم

 

خلاصه که من این روزها،پر از شور و شوق زندگیم

 

 

کار مجازی!!!


پریشب آخر شبی هم اتاقی اسبقم بهم پیام میده و یه کار مجازی رو پیشنهاد میکنه،قوانین و مقرارت کار مورد نظر رو هم میفرسته،تو ظاهر اولیه شبیه به ویترین مغازه های لوکس تو بالا شهر میمونه،همون قدر "جـذاب" و "دلـربـا"...قوانینش چیزهای ساده ای هست مثل:

- هر ساعت از روز  مطابق میلت میتونی کار رو انجام بدی.

-حقوق رو میشه علاوه بر ماهانه،هفتگی و روزانه هم گرفت.

-کار نیاز به تخصص خاصی نداره.

-هزینه ثبت نام 35 تومنه که با حقوق برگشت داده میشه.

-اینترنت ماهیانه برای کار رو خودشون تامین میکنند.

-گزینش  نداریم و کافیه فقط تو بخوای و به تیممون ملحق بشی و ....

 

ادامه مطلب ...