بعد از چندین بار برنامه چیدن و کنسل کردن،صبح جمعه بعد از صبحانه عزممون
رو جزم میکنیم و راهی میشیم...هوا ابریه،نمناک و نیمه مه آلود...با دوست جونی اسنپ
میگیریم به نزدیکای جاده مقصد که میرسیم،میبینم پلیس راه رو بسته و اجازه عبور و
مرور رو نمیده هر چند وسط ازدحام ماشینا راه رو برای یه سریا باز
میکنه...برمیگردیم و از یه خیابون پایین تر گشت و گذارمون رو شروع میکنیم،پیاده
روی میکنیم و از مناظر زیبای پاییزی لذت میبریم انگار این تلفیق رنگ های پاییزی تو
این قسمت از شهر بیشتر خودش رو نشون میده،نم نمک بارونم مزید بر علت میشه و حس و
حالمون رو بهتر میکنه...بعد از حدود 1 ساعت میرسیم نقطه اول ولی این بار خبری از
پلیس نیست و راه باز شده(انگار کرونا فقط تو ساعت های مشخصی مشغول به فعالیته)... دوباره اسنپ میگیریم و این بار به مقصد از پیش در نظر گرفته
شده میرسیم و براستی که از این بالا همه چیز قشنگتره
.
نگاهی به تقویم میندازم 23 آبان رو نشون میده، یادم میاد پارسال درست مثل امروز با دوست جان با تور سفر یه روزه رفتیم...هر چند دلم هوس سفر میکنه ولی به قول دوست جان خوبه قبل از کرونا یه استفاده ای کردیم.
تو باغچه حیاط خونه دوست جونی یه درخت با هویت نامشخص بود البته تا چند
روز پیش که اولین محصولش نمایان بشه...خرمالو رو تا حالا رو خود شاخه های درخت
ندیده بودم هر چند هنوز کال و نارسه ولی مدام میرم و نگاهش میکنم و کلی تو
دلم براش ذوق میکنم
دیروز که از دانشکده برمیگشتم کاج های نزدیک میدان دانشکده رو دیدم که از شاخه آویزون بودن دوست داشتم قدم میرسید و چندتاییش رو با خودم خونه میوردم.
این
روزا دوست دارم بشینم و ساعت ها کتاب های جورواجور بخونم و یه عالمه دست
سازهای قشنگ درست کنم.دانشگاه هم که دوباره دو هفته تعطیل شدخدا آخر و عاقبت پایان نامه ما رو به خیر بگذرونه.
دقت کردی وسط رفتارهای منطقیتون خیلی دخترونه مینویسید؟
خب دخترم دیگه مگه غیر از اینه