جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

حس خوب


تا یادم میاد هر گاه با مامان خرید میرفتم این یکی جز سبد خریدام بود.یادمه اون موقع ها بنفش رنگ بود و روش "شوکوپارس"  نوشته بود.غروب با اپلیکیشن آنلاین از سوپری خرید میزدم که چشمم بهش افتاد شکل و شمایلش عوض شده و حالا با نام "آیدین"  ولی اون قدر ازش خاطره خوب دارم که بدون معطلی دوتاش رو به سبد خریدم اضافه میکنم.شاید مزه اش شبیه به قدیما نباشه اما یادش کلی شوق کودکانه تو وجودم تزریق میکنه

پایان نامه نوشتن بالا پایینای زیادی داره.بعضی وقتا کلافه میشم و گاهی پر از انرژی و امیدم.دیروز از اون روزای کلافه کننده بود شب یه باره به سرم میزنه واسه چند لحظه هم شده تصور کنم که همه چیز تموم شده.شروع میکنم به نوشتن اطلاعیه دفاع و واسه چند تا از دوستام میفرستمحتی تصورش بسی شیرین بود.انگار با همین کار به ظاهر کوچولو همه اون کلافگی و خستگی ها ازم دور میشه.چه خوبه آدم در هر شرایطی بلد باشه چطور حال خودش رو خوب کنه و اون رو از خودش دریغ نکنه.


درهم و بَرهم...


چسبیده به در یخچال نشسته و داره کیک میخوره،بهش میگم بچه جان یه کوچولو اون طرف تر بشین میخوام آب بخورم در یخچال بهت نخوره ها...کیکش رو برمیداره و بدو بدو فرار میکنه میگه:" نــــه خودم بخورم"،" خودم بخورم"...

از حرف ها و کارهای این شیرینتره،خواهرشه.دمپایی رو فرشی هاش رو با خودش اورده و معتقده از وقتی با من میگرده نمیتونه بدون دمپایی روفرشی سر کنه.

دلم کتاب خوندن میخواد.یه سر به سایت دیجی کالا میزنم و "کتاب" رو سرچ میکنم و حاصلش میشه سه جلد کتاب برای برادرزاده ارشد.

از شامپوی "استم سل" راضی نبودم با موهام اصلا سازگاری نداشت این سری شامپو ایروکس حاوی بیوتین رو سفارش دادم و تا چند روز دیگه بدستم میرسه.

خواهر جان بهم میگه عصر رفته و مانتو خریده ولی میبینه فعلا لازم نداره و قصد داره مانتو رو برای من پست کنه.از مدلش زیاد خوشم نمیاد فرداش میبره برای تعویض اون  تن میزنه و من مجازی انتخاب میکنم و در نهایت بسته رو با دو جفت جوراب و یه آبرسان برام پست میکنه.

با دوست تلگرامیم صحبت میکنم موضوع بحثمون به نقاشی و خطاطی میرسه.یه بار اون خاطره تعریف میکنه یه بار من.یاد طراحی درس هنر اول راهنمایی میفتم..."اول راهنمایی بودم و تلکیفمون این بود یکی از طراحی های کتاب رو توی خونه بکشیم.خواهر جان زحمت کشیدین طراحی رو میکشه روز بعد دفترم رو به معلم تحویل میدم اول فقط یه 20 توی دفترم مینویسه.نمیدونم یدفعه چی شد که به معلم میگم طراحی کار من نبود.دفترم رو یه بار دیگه ازم خواست و این بار نوشت "بیست آفرین بر خواهرت".حین تحویل دادن دفتر هم بهم گفت رسیدی خونه نمره خواهرت رو بهش بده".

این روزا فکرم حسابی با پایان نامه درگیره.برادرزاده ارشدمرتب اظهار دلتنگی میکنه،روزای تقویم رو میشماره تا من برگردم خونه.