جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار
جاده خیال من

جاده خیال من

دختر بهار

به رنگ روزمرگی


چشام رو باز میکنم،یه نگاه به گوشیم میندازم،ساعت 17 رو نشون میده هنوز گیج و منگم باورم نمیشه چیزی حدود 12 ساعت خوابیدم هر چی فکر میکنم شاید این وسطا بیدار شدم و دوباره خوابیدم ولی ذهنم خالیه خالیه...پامیشم نماز به تعویق افتاده ظهر و عصرم رو میخونم و بعد دوش میگیرم....


دیشب دومین شب قدر بود با خواهری جوشن کبیر رو آنلاین گوش میکنیم...این بار سعی میکنم ترجمه فارسی رو بخونم و چه آرامش بخش تره


گزارش 3 ماهه ام رو تا آخر شب برای دکتر فرستادم و براش نوشتم که حجم اکانتم تموم شده...امروز که ایمیلم رو چک میکنم میبینم جواب داده شنبه اکانت در اختیارتون میزارم...این 3 ماهه که نشد درست کارا رو پیش ببرم امیدوارم گزارش 3 ماهه بعدیم پربارتر باشه...تنها بخش امیدبخشش تکمیل فصل اول پایان ناممه


روز اول ثبت وبلاگم هر چی به ذهنم فشار اوردم عنوان خوبی به ذهنم نرسید...تا دیروز یه باره "جاده خیال من" به ذهنم الهام شد  و  بسی میدوستمش


کرونانوشت:هر چی میخوام دیگه بهت فکر نکنم، هر چی میخوام تو ذهنم کمررنگت کنم با رشد 2 هزارتایی امروزت نمیشه که


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد